آهنگ: Ungeduld
- عنوان آهنگ: Ungeduld
- از: Franz Schubert
- آلبوم: Die Schöne Müllerin
- سبک: کلاسیک
- زبان: آلمانی
دانلود آهنگ
درباره مجموعه Die Schöne MüllerinDie Schöne Müllerin (دختر زیبای آسیابان) یک مجموعه 20 بخشی آواز و موسیقی کلاسیک از فرانز شوبرت است، که بر اساس اشعار ویلیام مولر در ابتدای قرن نوزدهم ساخته شده است. مجموعه “دختر زیبای آسیابان” داستان آسیابانی جوان و احساسی را روایت می کند که در جریان سرگردانی ها خود (صحبت کردن با نهر و درختان) عاشق دختر ارباب اسیابان خود می شود. او سعی میکند توجه دختر را جلب کند اما در این راه موفق نمی شود. در میان یک شکارچی به دختر آسیابان علاقمند می شود، شکارچی روبانی سبز رنگ به دختر هدیه می دهد. رنگ سبز از این پس برای آسیابان جوان به وسواسی خاص تبدیل می شود. آسیابان رویا پردازی زیادی در راه رسیدن به دختر می کند اما پس از یاس فراوان با پریدن در رودخانه خودکشی می کند. آهنگ آخر مجموعه از زبان نهر خوانده می شود. |
Ungeduld Ich schnitt es gern in alle Rinden ein, Ich grüb es gern in jeden Kieselstein, Ich möcht es sä’n auf jedes frische Beet Mit Kressensamen, der es schnell verrät, Auf jeden weißen Zettel möcht ich’s schreiben: Dein ist mein Herz und soll es ewig bleiben. Ich möcht mir ziehen einen jungen Star, Bis daß er spräch die Worte rein und klar, Bis er sie spräch mit meines Mundes Klang, Mit meines Herzens vollem, heißem Drang; Dann säng er hell durch ihre Fensterscheiben: Dein ist mein Herz und soll es ewig bleiben. Den Morgenwinden möcht ich’s hauchen ein, Ich möcht es säuseln durch den regen Hain; Oh, leuchtet’ es aus jedem Blumenstern! Trüg es der Duft zu ihr von nah und fern! Ihr Wogen, könnt ihr nichts als Räder treiben? Dein ist mein Herz und soll es ewig bleiben. Ich meint, es müßt in meinen Augen stehn, Auf meinen Wangen müßt man’s brennen sehn, Zu lesen wär’s auf meinem stummen Mund, Ein jeder Atemzug gäb’s laut ihr kund, Und sie merkt nichts von all dem bangen Treiben: Dein ist mein Herz und soll es ewig bleiben. |
بی صبر این را با علاقه بر روی تنه همه درختان هک می کنم. این را مشتاقانه بر روی هر سنگ ریزه می خراشم. این را بر روی هر گلزاری می کارمبا دانه های شاهی که زود آشکار شوند بر روی هر تکه سفید کاغذ می نویسم: قلب من از آن توست و تا عبد اینگونه می ماند می خواهم یک سار کوچک را پرورش دهم تا زمانی که با من به روشنی صحبت کند تا زمانی که با صدای خودم با من صحبت کند با قلبم سراسر اشتیاقم بعد او به روشنی از درون پنجره می خواند: قلب من از آن توست و تا عبد اینگونه می ماند دوست دارم این را درون نسیم صبح بدمم دوست دارم این را در گوش بیشه جنبان بگویم اوه، اگر این از درون گل-ستاره ای می دخشید. و عطرش را از دور و نزدیک تنها برای او می برد. موج های تو، آیا تو کاری به جز چرخاندن چرخ نمی توانی انجام دهی؟ قلب من از آن توست و تا عبد اینگونه می ماند من فکر میکنم، این باید در چشم من پیدا باشد بر روی گونه های من این باید دیده شود که می سوزد این باید خوانده شود از لب های صامت من هر نفس این را به بلندی به او بفهماند ولی او هیچ چیز تمام این حیل و حس من متوجه نمی شود قلب من از آن توست و تا عبد اینگونه می ماند |