داستان کوتاه – Meeting Camilla
فارسی | انگلیسی |
آنجلا و تام به تگزاس سفر می کنند. | Angela and Tom travel to Texas. |
آنجلا و تام در تگزاس درس می خوانند. | Angela and Tom study in Texas. |
خواهر آنجلا، کامیلا در تگزاس زندگی می کند. | Angela’s sister, Camilla, lives in Texas. |
آنجلا و تام به خواهر آنجلا، کامیلا زنگ می زنند. | Angela and Tom ring Angela’s sister, Camilla. |
آنجلا و تام از کامیلا می خواهند که یک تاکسی بفرستد. | Angela and Tom ask Camilla to send a cab. |
خواهر آنجلا یک تاکسی می فرستد. | Angela’s sister sends a cab. |
تاکسی آنجلا و تام را پیش کامیلا می برد. | The cab brings Angela and Tom to Camilla. |
کامیلا در تگزاس زندگی می کند. | Camilla lives in Texas. |
کامیلا آنجلا را بغل میکند، و کامیلا تام را بغل می کند. | Camilla hugs Angela, and Camilla hugs Tom. |
کامیلا خوشحال است. | Camilla is happy. |
آنجلا و تام خوشحال هستند. |
Angela and Tom are happy.
|
۴ دیدگاه. نظر بدهید
خیلی عالیه
پیشنهاد:اگه سطح بندی داستان ها روبیشتر بکنید و داستان های بیشتری بذارید ممنون میشم
عالیه
very good
خیلی خوبه